کد مطلب:152344 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:170

مرد جوان به درستی سوگند یاد کرد و نابینا شد
خطیب توانا، جناب حجة الاسلام والمسلمین آقای سید جاسم طویریجی نقل كردند:

عشیره ای در عراق وجود دارد كه به نام «آل یسار» معروف است. یك روز دختری از آنها در كنار رودخانه چند گاو را می چرانده است. هوا گرم و در حدود ظهر بوده است. چون مسیر خلوت بوده و كسی از آنجا رد نمی شده است، دختر عبایه اش (چادر عربی) را كنار می گذارد و با پیراهن و بقیه ی لباسهایش داخل آب می رود. ولی یك دفعه متوجه می شود كه جوانی از آنجا عبور می كند. دختر خودش را پشت درختی پنهان می كند تا جوان رد شود و سپس به آب تنی می پردازد.

زمانی كه از آب بیرون می آید می بیند عبایه اش نیست، به منزل رفته و ماجرا را برای پدر و مادرش تعریف می كند و می گوید: احتمال دارد عبایه را آن جوان برداشته باشد، چون به غیر از او كسی از آن حوالی عبور نكرد. ممكن است از روی دشمنی عبایه را برداشته باشد.

پدر و مادر دختر به سراغ جوان رفتند و قضیه را به او ابلاغ كردند و مادر دختر هم نذر كرد كه اگر پاكی ساحت دخترش ثابت شد، گاوی را قربانی كند و در راه حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام احسان نماید.

جوان در حرم حضرت العباس علیه السلام قسم خورد كه من خبر ندارم. به مجرد قسم از دو چشم نابینا شد و مردم ریختند و او را كتك زیادی زدند.

جوان گفته بود: «من از عبایه خبری ندارم» و ظاهرا حق با او بود. بنابراین، پیداست كه حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام در این جریان كاری دارد. باری، مادر دختر ادای نذر كرد و گاو را سر برید و عبایه از شكم گاو نر بیرون آمد. سپس بلافاصله و بدون


معطلی چشمهای آن جوان نیز بینایی خود را باز یافت و بدینگونه، كرامتی بارز از قمر بنی هاشم علیه السلام ظاهر گردید. [1] .


[1] چهره ي درخشان، ج 1، ص 488.